کد مطلب:314040 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

ناگهان سواری از دور پیدا شد
جناب آقای محمدصادق بحیرائی از پدرش مرحوم محمدحسین بحیرائی نقل كرد كه فرمودند:

یكی از بستگان ایشان حدود 50 سال قبل برای كار به كویت می رود. فردی بود كه چون متدین بود، به او شیخ حسین می گفتند. وی افراد را، به طور قاچاق، برای كار از بیراهه به كویت می برد، و خویشاوند مزبور نیز با وی به كویت می رود. در وسط راه شرطه به آنها حمله می كند و آنها برای رد گم كردن به قلب بیابان می زنند و راه را گم می كنند. می گوید مدتی زیاد به هر طرف كه می رفتیم غیر از بیابان چیزی نمی دیدیم. نزدیك یك شبانه روز راه رفتیم و كاملا خسته شدیم. سپس در حالی كه دیگر حال درستی نداشتیم متوسل به حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم علیه السلام شدیم. ناگهان دیدیم سواری از دور می آید و می فرماید: شیخ حسین، از كجا می آیی؟! شیخ حسین، چرا ناراحتی؟! یك صلوات بفرست و دست روی صورتت بگذار! شیخ حسین همین كار را انجام می دهد و ناگهان خود را مقابل یكی از مساجد كویت می بیند!